((به نام خداوند زیبا سخن))
ذوب کن آهسته مـــرا ... سنگ دلم آب شود
تا سحر از فکر حــــــرم ، واله و بی خواب شود
تشنه ی دیدار توام! شمس شموس آسمان!
یک دم و یک لحظه مباد دل ز تو سیراب شود
((به نام خداوند زیبا سخن))
ذوب کن آهسته مـــرا ... سنگ دلم آب شود
تا سحر از فکر حــــــرم ، واله و بی خواب شود
تشنه ی دیدار توام! شمس شموس آسمان!
یک دم و یک لحظه مباد دل ز تو سیراب شود
((به نام خداوند زیبا سخن))
پیش اشک هایت سپر انداخته باران
شاید که تو را ، یاد سر انداخته باران
شش ماهه و تشنگی و گهواره ی خالی ...
امشب دل پُردرد تو را در خطر انداخته باران
((به نام خداوند زیبا سخن))
این دل ز خیال تو دمی نیست رها
جز وصل تو بر درد دلم نیست دوا
من نیست شدم در تو و خورشید شدم
چون نیست شدن در ره تو نیست فنا
((به نام خداوند زیبا سخن))
هم از توام گریزان هم در پی ات شتابان
هم سردی نگاه و هم داغ عشق سـوزان
این قلب پر تناقض ، گمراه کــرده ما را ...
هم چون مسافری که گم گشته در بیابان
((به نام خداوند زیبا سخن))
ای راه که بیراهه و بن بست شدی
با عقل علیه عشق هم دست شدی
منعم مکن از پیروی مکتب دوست
شاید تو هم از باده دل مست شدی
((به نام خداوند زیبا سخن))
اندوه لطیفی ست ؛ دلتنگی ات ای دوست
نزدیک به نابودی و دور از توام ای دوست
دریاب مرا ... بی تو پریشــــــان شده حالم
دریاب مرا با دم عیســـــائی ات ای دوست
((به نام خداوند مهربان))
خسته از تلخی هر حادثه ام می دانی
غم این دل شده یک مثنوی طولانی
مژده ای ده که به پایان رسد این تاریکی
تو که عمریست از احساس غزل می خوانی
((به نام خداوند زیبا سخن))
دور از توام ای دوست ، نزدیک به مردن
شــطرنج عجیبی ست و تو... در پی بردن
تسلیم نگاهت شده این شاه نگون بخت!
از تو ، چه دل انگیز شده شکست خوردن
((به نام خداوند زیبا سخن))
ای ساحل دل راه مقصد را نشانم ده
وز درد بی درمان بی دردی امانم ده
من کودکم خوب و بد خود را نمی دانم
هر آنچه خوبان راست از خوبی همانم ده
((به نام خداوند زیبا سخن))
او رفت دلش با دل ما نیست که نیست
آن قلب ، دگر منزل ما نیست که نیست
گشتیم و چو او ماه رُخی یافت نشد...
جز او صنمی مرهم نازک دل ما نیست که نیست
((به نام خداوند زیبا سخن))
جز پیچ و تاب زلف تو ، اندیشه ای نیست مرا
جز فکر تو کاری دگر؟ نه پیشه ای نیست مرا
از شوق دیدارت بدان دل را به دریا می زنم
با آن که جز عشقم به تو ره توشه ای نیست مرا
((به نام خداوند زیبا سخن))
دار و ندار دل را ، چشم تو داده بر باد ...
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
دور از تو نیست یک دم این خاطر پریشان
هرگز مباد ای عشق! دل بی تو گردد آباد
((به نام خداوند زیبا سخن))
آخـر شدم در این راه عاشق تر از زلیخا
پر دردتر ز شیرین ... مجنون ترم ز لیلا
پنهان شدم ز چشمت تا راز دل ندانی
"دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا"
((به نام خداوند زیبا سخن))
ای عشق! به این حال نزارم بنگر
با دیده ی دل به قلب زارم بنگر
یک عمر به جستجوی کویَت هستم
با شمع رُخَت به شام تارم بنگر
((به نام خداوند زیبا سخن))
از صبح ازل مست صبوحش هستم
تا شام ابد در پی کویش هستم
من در طلب آن مه رخ پنهانم !
من من نبُدم ؛ من همه اویش هستم