((به نام خداوند زیبا سخن))
دار و ندار دل را ، چَشم تو داده بر باد...
وای از تو و نگاهت! هر دم امان و فریاد!
دور از تو نیست یک دم این خاطر پریشان
هرگز مباد ای عشق! دل بی تو گردد آباد
از لحظه ای که کعبه مسجود عارفان شد
من در طواف عشقم ، حول وجود صــیّاد
ویرانه ای است این دل ؛ جانا تفقدی کن!
کز بندهای دنیا ، این بنده گــــــردد آزاد
گم کرده ام خودم را ؛ ای رَه نما کجایی؟!
یا ربّ نجاتمان ده! از نفس سست بنیاد...
می سوزد از نگاهت این جان نیمه ویران
در سرزمین این دل ؛ یاد تو کرده بیــداد
صبر از کفم ربوده شوق وصالت ای دوست!
جز نقش روی ماهت ، چیزی نمانده در یاد
ای عشق! پرده ها را از روی خود بیَفکن
در هر نوای سازم ، این شور جاودان باد!